مایکل گرانفل
مفاهیم کلیدی پیر بوردیو خلاصه ای از دیدگاه های بوردیو جامعه-شناس فرانسوی معاصر در زمینه های گوناگون است. در این کتاب مایکل گرنفل مفاهیم اصلی افکار بوردیو را استخراج نموده و آنها را بسط داده است. به طوریکه خواننده در این کتاب با تفکر بوردیو در درک و فهم مسائل و پدیده های اجتماعی به خوبی آشنا می شود. بوردیو هیچگاه نظریه را برای خود نظریه نمی ساخت و تقریبا همه آثارش را می توان به عنوان پاسخی به بستر عملی و واقعی دید . او مانند کنت معتقد بود قوانین اجتماعی می توانند همانند قوانین طبیعی مورد استفاده قرارگیرند . وجود گرایی برای او نوعی انسان گرایی بی مزه بود . مذهب برای او مهم قلمداد می گردد . سردسته گروه مخالفین پست مدرنیسم بودومی پنداشت این نظریه مفاهیمی که بشر در طول پیشرفت و تمدذن خود ساخته بود را مخدوش می کرد . او انسان متفاوتی بود و برای رسیدن به درکی متفاوت تمایل زیادی داشت . در این کتاب اندیشه بوردیو را می توان در خلاصه ترین و ساده ترین شکل در چند مفهوم اساسی متبلور کرد که مهم ترین آنها مفاهیم زیر هستند:
نظریه عمل :
در باب عمل مهمترین برنامه بوردیو در تلاش او برای برساختن مدل نظری عمل اجتماعی است . او در گام نخست تلاش مي كند يك مدل نظري از عمل اجتماعي بسازد ، يعني كاري بيش از بديهي پنداشتن آنچه مردم در زندگي روزانه خود انجام مي دهند. او در باب این نظریه می گوید کنشگران به طور ذاتی واقعا در گیر ماجرا هستند ، شخص باید نظریه ای از درون این تصورات نظری و تعصب ها و جهت گیریها بدست اورد و به روابط روابط واقعی درون جهان اجتماعی دست یابد که معرف تجربه های روزمره او است . درواقع نظریه عمل را باید در سنت روشن فکری و فضای فکری خاص حاکم بر زندگی او ردیابی نمود . اساس معرفت او درک ساده تطابق بین دو امر است : ارتباط فرد با جهان مادی و جهان اجتماعی .
هابیتوس (عادت واره ) :
عادت واره، منش یا هابیتوس مفهومی رمز آلود است . این مفهوم در رویکر جامعه شناسنانه بوردیو در نظریه میدان و فلسفه کنش نقش اساسی دارد . اما بوردیو از این واژه تعبیر جدیدی ارائه می دهد و آن را مجموعهای از قابلیتها تعریف می کند که فرد در طول حیات خود آنها را درونی کرده و در حقیقت بدل به طبیعتی ثانویه برای خویش می کند، به گونهای که فرد بدون آنکه لزوما آگاه باشد بر اساس آنها عمل می کند. منش ترکیبی پیچیده از ابژکتیویته و سوبژکتیویته اجتماعی برای ساختن شخصیت افراد نیز هست که هر شخصی را از دیگری متفاوت می کند.بوردیو می گوید همه تفکر من از این نقطه آغاز شد: چگونه رفتار می تواند بدون آنکه محصول تبعیت از قوانین باشد حالتی قاعده مند پیدا کند . او عادت واره را ازحیث شکل به صورت سرمایه عاملان اجتماعی معرفی می کند که ساختار ساخته شده و سازنده را شامل می شود . به نظر بوردیو کنش ها محصول رابطه ناخود آگاه و یا دو پهلوی عادت واره و میدان هستند .
میدان : (فیلد)
بوردیو معتقد است برای درک تعامل بین مردم ؛ علاوه بر چیز اتفاق افتاده باید به فضای اجتماعی که تعاملات و اتفاقات در آن رخ داده را بررسی کنیم . بوردیو زندگی اجتماعی را نوعی بازی می داند ، میدان اجتماعی را به خودی خود بی معنا فرض می کند . میدان ، سرمایه و عادت واره را راس های مثلث می داند که برای درک جهان اجتماعی لازم و ملزوم یکدیگرند . بازی حالتی رقابتی دارد که عاملان تدابیر لازم را برای بهبود جایگاه خود بکار می گیرند . میدان درنظریة بوردیو پهنة اجتماعی کمابیش محدودی است که در آن تعداد زیادی از بازیگران یا کنشگران اجتماعی با منش ها یا عادت واره ها ی تعریف شده و توانایی هایی سرمایهای وارد عمل می شوند و به رقابت، همگرایی یا مبارزه با یکدیگر می پردازند تا بتوانند به حداکثر امتیازات ممکن دست یابند. جامعه در واقع از تعداد بی شماری میدان تشکیل شده است: میدان دانشگاهی، میدان هنری ، میدان قدرت . میدان نه به عنوان نظریه ای کلان ، بلکه به عنوان ابزاری برای تبدیل مشکلات عملی به عمل عینی و تجربی به کار می آید . بوردیو روشهای مرسوم تحلیل در علوم اجتماعی را کنار گذاشته و در مقابل برای فرهنگ و شیوه زندگی اهمیت زیادی قائل می شود .
سرمایه :
مقصود بوردیو از بسط مفهوم سرمایه استفاده از آن در نظام مبادله گسترده ای است که درآن انواع گوناگون سرمایه ها در شبکه های پیچیده ای منتقل شده یا در درون و بین میدان های گوناگون گردش می کنند . او تلاش می کند نمونه محدود مبادله تجاری را از اقتصاد به فضای وسیع تر مردم شناسی مبادله و ارزشهای فرهنگی بسط دهد که اقتصاد تنها یکی از انواع آن است ودر کنار آن ما لااقل سه نوع دیگر از سرمایه را نیز داریم: سرمایه فرهنگی ، سرمایه اجتماعی وسوم سرمایة نمادین بدین ترتیب هر فرد و هر مجموعهای از افراد در جامعه دارای سرمایهای کلی می شوند که خود ترکیبی است از سرمایه های نامبرده.
ناسازی (تغییر) :
در تلقی بوردیو از عادت واره و میدان “تغییر” پیامد منطقی این ارتباط است . تغییر در یکی ضرورتا به تغییر در دیگری می انجامد . در شرایط ثبات فردی تغییر به آرامی رخ می دهد و در شرایط دیگر عادت واره باید به تغییرات بنیادی و گاه فاجعه بار میدان پاسخ دهد . ناسازی آنگونه که بوردیو در نوشته های نظری خود به کار می گیرد ، همین خط سیر را پی میگیرد و ناظر بر گسست و شکاف در رابطه متقابل عادت واره و ساختار میدان است که دیگر با هم تناظر و تطابق ندارند . این واژه مفهومی است که بوردیو آنرا برای توصیف اثرات تغییر در ساختار هر میدان خاص به کار می گیرد که دست کم برای مدت کوتاهی در تلاش خود را برای تطابق فرد با جامعه ناکام مانده است .
تمایز :
مفهوم تمایز به معنی مجموعه تفاوت هایی است که رفتارها و سبک های زندگی افراد جامعه به دلیل موقعیتهای متفاوتشان از لحاظ سرمایه و قرار گرفتنشان در میدان های اجتماعی گوناگون میانآنها ظاهر می شود. به باور بوردیو همة آنچه سلیقه فرهنگی، انتخاب های هنری و …. نامیده می شود و ممکن است کاملا ”طبیعی“ و ناشی از قریحههای ذاتی افراد شمرده شود، رابطة مستقیم و قابل اثباتی با وضعیت و موقعیت اجتماعی آنها دارد. این موضوع را وی در کتاب معروف خود ”تمایز“(۱۹۷۹) که حاصل یک تحقیق میدانی گسترده است نشان می دهد و ثابت می کند که چگونه می توان میان حوزه هایی چون ورزش، غذا، لباس، سلایق هنری، موسیقی. عکاسی، ادبیات از یک سو و وضعیت اجتماعی افراد از سوی دیگر روابط منطقی ایجاد کرد.
خشونت نمادین :
طبق نظریه بوردیو سلسله مراتب یا اشکال گوناگون نابرابری های اجتماعی در جامعه امروز ، که موجبات رنج و محنت انسان ها را فراهم می آورند بیش از آنکه ناشی از مناسبات مربوط به اعمال قدرت باشند از اشکال و مناسبات نمادین سلطه نشات می گیرند . او به حاصل این نوع سلطه ، یعنی خشونت نمادین اشاره می کند . در واقع مضمون خشونت نمادین نتیجه پیامد فهم بوردیو از زبان است . بوردیو زبان را ابزار قدرت و کنش می داند . در دیدگاه بوردیو این مفهوم با مفهوم سرمایه نمادین پیوند کاملی دارد. در واقع خشونت یا قدرت نمادین صرفا یک پتانسیل و امکان اعمال قدرت یا خشونت است. اما همین امکان سبب می شود که افراد به شدت رفتارهای خود را کنترل کرده و خود را با منشاء بروز آن خشونت هماهنگ کنند. خشونت نمادین عمدتا از طریق درونی کردن نظام سلطه انجام می گیرد که در آن کسی که اعمال سلطه می کند و کسی که زیر سلطه قرار دارد هر دو ممکن است به صورتی ناخود آگاه نظام سلطه را چنان درونی کنند که به صورت خودکار در حرکات روزمره ، در انتخاب ها و در تمام ابعاد زندگی شان آن را دائما تولید و بازتولید نمایند. مهم ترین تفاوت خشونت نمادین با خشونت صرف در تعریف وبری آن از موقعیتش در دولت در آن است که این خشونت لزوما به عمل تبدیل نشده و عامل اجرای آن نه صرفا کنشگران حاکم بلکه همچنین کنشگران زیر حاکمیت هستند.
محسن فرمانی
به این مطلب امتیاز بدهید:
این صفحه را به اشتراک بگذارید: