ساختار اصلی رویکرد ویتگنشتاین tardidgah.com

ساختار اصلی رویکرد ویتگنشتاین

محسن فرمانی

ساختار اصلی رویکرد ویتگنشتاین اینگونه است: مسأله‌ای مشخص (به زبان هیومی: پارادوکسی شکاکانه) در خصوص ایده‌ی زبان خصوصی مطرح می‌گردد و در پی‌اش راه حلی شکاکانه مطرح می‌گردد. این مسأله و راه حل دو حوزه را شامل می‌شوند؛ قواعد ریاضی و احساسات و حالات درونی. و این، به زعم کریپکی، نشان از پیوستگی مباحث فلسفه‌ی ریاضی و فلسفه‌ی ذهن نزد ویتگنشتاین دارد.

«پارادوکس ما این بود: یک قاعده نمی‌تواند هیچ طریقی از عمل را متعیّن کند، چرا که هر طریقی از عمل می‌تواند با آن قاعده مطابقت داده شود.»
در نتیجه، در پیروی از قاعده، نه تطابقی مطرح است و نه تعارضی، و این‌‌ همان مسأله‌ی شکاکانه است.

یک مثال ریاضی:

یک نکته‌ی مهم در باب این دست قواعد این است که اگرچه همواره تعداد نامحدودی محاسبه با استفاده از قاعده‌ی جمع انجام داده‌ام، قاعده پاسخ تعداد نامحدودی از محاسبات را که من هرگز بدان توجه نکرده‌ام، معین می‌کند. کریپکی می‌گوید حال فرض کنید که تا کنون اعداد بالا‌تر از ۵۷ را جمع نکرده‌اید. از شما پرسیده می‌شود: حاصل «۵۷+۶۸» چیست؟ ما بر اساس آنچه از قبل از قاعده‌ی جمع می‌دانیم، پاسخ می‌دهیم: ۱۲۵. یک شکاک می‌تواند ادعای شما را زیر سؤال برد و بگوید پاسخ شما می‌بایست ۵ باشد. چرا که آن قاعده‌ای که شما در گذشته گمان می‌کردید جمع (plus) است، در واقع قاعده‌ی «مجع» چنین تعریفی دارد:
x t y = x + y، if x، y <۵۷
= ۵ otherwise

حال سؤال شکاکانه این است که از کجا معلوم می‌شود کاربرد‌های قبلی ما که گمان می‌کردیم «جمع» است، «مجع» نبوده باشد و حال برای پاسخ به «۵۷+۶۸» بایستی از کدام قاعده (به چه دلایلی) پیروی کنیم. کریپکی معتقد است در اینجا امکان اشتباه در پیروی، یعنی عدم مطابقت، منطقاً ناممکن نیست. (ibid. p. ۹) شکاک بر آن است که هیچ چیز در گذشته‌ی من، نه در ذهنم و نه در رفتار خارجی‌ام، نمی‌تواند مشخص کند که کدام کارکرد مدنظرم بوده است و اینکه این تزلزل در تعیین کارکرد فعلی، ناگزیر به کاربرد فعلی هم سرایت می‌کند.

حقيقت پيروي آدمي از يک قاعده چيست؟ تحليل ويتگنشتاين از اين مسئله بر تفاوت بين طريقي که قواعد رفتار انساني را راهبري مي کنند و طريقي که پديده هاي طبيعي از علل نتيجه مي شوند، پاي مي فشارد. ويتگنشتاين همه جا بر تفاوت بين علل )causes( و دلايل )reasons(، و نيز بر نقش تفسير و نقش پيروي از قاعده تاکيد مي ورزد. بر طبق افراطي ترين تفسير از اظهارات ويتگنشتاين در باب پيروي از يک قاعده، او از نوعي شکاکيت جانبداري مي کند. او بر اين مطلب دليل مي آورد که قواعد کاربرد خود را معين نمي کنند و هرچيزي مي تواند به عنوان امر سازگار يا معارض با يک قاعده تفسير شود.
    قواعد به هيچ وجه رفتار انساني را محدود نمي سازد و اگر اين مطلب درست باشد، محتويات ذهني، نظير شناخت معاني واژه ها يا اصول عمل يا حتي باورها و آرزوها، رفتار انساني را محدود نمي کنند، زيرا اين محتويات همواره در معرض گستره نامعيني از تفاسير گوناگون قرار مي گيرند.

راه حل ويتگنشتاين براي اين شکاکيت:

تفسير هنگامي پايان مي پذيرد که ما صرفا عادات فرهنگ جامعه اي را که در آن ريشه دوانيده ايم، بپذيريم. در اين صورت، تفسير به پايان مي رسد و ما تنها بر طبق يک قاعده عمل مي کنيم. عمل کردن بر طبق قاعده يک عادت است ، همان عادتي که ما در فرهنگ خود براي انجام آن پرورش يافته ايم. لوازم شکاکانه تبيين ويتگنشتاين از پيروي قاعده با تمسک به يک راه حل طبيعت گرايانه حل شده است: ما صرفا موجوداتي هستيم که به لحاظ فرهنگي و زيست شناختي از عادات مشروط پيروي مي کنيم.

به این مطلب امتیاز بدهید:

5/5

ما را دنبال کنید:

این صفحه را به اشتراک بگذارید:

Share on facebook
Share on twitter
Share on linkedin
Share on google
Share on skype
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on email
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *