محسن فرمانی
گرامشی معتقد است بطور کلی دو نوع روشنفکر داریم:
یکی روشنفکر ارگانیک که متخصص و متعلق به یک طبقه خاص است و برای حفظ منافع و رشد همان طبقه تلاش می کند. دیگری بعنوان روشنفکر سنتی که به طبقه خاصی تعلق ندارد و نوعی مداومت تاریخی دارد و تحکیم قدرت مرکزی سلطان تا حد استبداد برای این نوع از روشنفکران مساعد بوده ولی خود را مستقل از گروه مسلط فرض می کنند.
گرامشی از این بابت که هر صاحب صنفی درجه ای از روشنفکری را برای اداره کارمندان خود و ترسیم تصویر اجتماعی خود دارد، می گوید ” تمامی مردم روشنفکرند ولی تمامی مردم در اجتماع نقش روشنفکر را به عهده ندارند.” بعیارت دیگر هیچ فعالیت بشری نیست که در آن مقداری فعالیت فکری وجود نداشته باشد و هر انسانی خارج از حرفه اصلیش مقداری فعالیت فکری هم دارد و در تثبیت یا نفی یک نوع جهان بینی مشارکت دارد.
کار روشنفکر جدید دیگر فقط سخنوری و سخنرانی نیست، بلکه به درک بشردوستی تاریخی می رسد و باید هم متخصص باشد و هم رهبری که کار سیاسی می کند. روشنفکران ارگانیک و متخصص، همواره سعی در جذب و تسخیر روشنفکران سنتی دارند. ایجاد و توسعه مدارس نمونه ای از همین تلاش می باشد. مدارس درواقع بنگاه های فرهنگی عالی هستند که هرچقدر بیشتر، تخصصی تر، متنوع تر و عمیق تر باشند روشنفکران بیشتری در آن جامعه تولید می کنند. اما بصورت تاریخی، لایه های مشخصی در طبقات متوسط و خرده بورژوازی و بورژوازی بوجود آمده اند که روشنفکر تولید می کنند.
در اینجا گرامشی روشنفکران متخصص و ارگانیک را به دو دسته تقسیم می نماید: روشنفکرانی که از جامعه مدنی می آیند و نقش هژمونی ساز دارند و روشنفکرانی که از جامعه سیاسی می آیند و نقش تسلط مستقیم و فرماندهی قانونی دارند. طبق تعریف ایشان، “هژمونی عبارت است از موافقت خودبخودی توده های بزرگ مردم با جهتی که گروه اجتماعی مسلط به زندگی اجتماعی داده است.” حکومت سیاسی زمانی از دستگاه قهریه خود استفاده می کند که آن اطاعت خودبخودی از قوانین یا خواسته های حکومت صورت نگیرد.
البته باید در میان روشنفکران نیز لایه های مختلف و درجاتی را در نظر گرفت، از آنهایی که فکر و ایده و فلسفه و هنر تولید می کنند، تا کارمندان عادی که فقط منتشر کننده و رواج دهنده افکار بالادستی ها هستند.
به این مطلب امتیاز بدهید:
این صفحه را به اشتراک بگذارید: