ریشه های چرخش زبانی را باید در فلسفه زبانی ویتگنشتاین جستجو کرد. ویتگنشتاین تلاش می کرد به این سوال پاسخ دهد که زبان چگونه دنیای بیرون از ذهن را بازنمایی می کند. در دوره ابتدایی تفکرش (که به دوره متقدم معروف شده است). ویتگنشتاین به نظریه تصویر معتقد بود. به طور خلاصه میتوان این نظریه این گونه خلاصه کرد که قضایای علمی می توانند جهان بیرون از ذهن سوژه را به تصویر بکشند. در حقیقت می توان گفت که او به نوعی ذات گرایی در این دوره فکریش معتقد بود، یعنی دنیای خارجی ای وجود دارد که زبان میتواند آن را بازنمایی کند. اما در دوره دوم تفکرش، ویتگنشتاین دچار تحولی بزرگی شد و دید او نسبت به زبان به طور کامل تغییر کرد. ویتگنشتاین متاخر (یا ویتگنشتاین دوم) اعتقاد داشت که زبان ابزاری است که به زمینه استفاده از آن بستگی دارد و معانی در حین استفاده تولید می شوند. به عبارت دیگر کلمات معانی خود را در ارتباط با اشیایی که در دنیای خارج قرار گرفته اند نمی گیرند بلکه معنا در زمینه بازی زبانی تولید می شود. بازی زبانی یکی از اصطلاحات کلیدی ویتگنشتاین است، به این معنا که معنا وابسته به متن و نسبی است و به ارتباط بین کلماتی که “ارتباط خانوادگی دارند” ، بستگی دارد. بنابراین زبان یک ماهیت متافزیک ندارد، بلکه ابزاری است انسانها از آن استفاده می کنند تا کنشهای خود را در متن اجتماع با هم هماهنگ کنند. این دیدگاه ضد ذات گرایانه ویتگنشتاین راه را برای متفکرین جریان پساساختارگرا ( از جمله فوکو و دریدا) و پست مدرن (لیوتار) باز کرد. لیوتار اعتقاد داشت که واقعیت چیزی جز بازیهای زبانی نیست و بنابراین زبان ها به هم قابل ترجمه نیستند و با هم سنخیت و هماهنگی ندارد. از این مطلب برای به رسمیت شمردن رژیم های دانش محلی استفاده شده است. دریدا نیز اعتقاد داشت که واقعیت چیزی جز زبان نیست و ما خارج از زبان اصلا وجود نداریم. بنابراین واقعیت برساخته ایست که زبان آن را می سازد. او بر ماهیت ضد بازنمایی گرایانه زبان تاکید داشت و اعتقاد داشت که حقیقت از رابطه من عندی بین نمادها و مراجع آنها تشکیل شده است. بنابراین واقعیت امری زبانی و اجتماعی است و رسانه ای جز زبان برای فکر کردن وجود ندارد و هر چه هست در داخل زبان اتفاق می افتد.
برای مثال اصطلاح زن و مرد را در نظر بگیرید. متفکرانی که به نظریه بازنمایی زبان اعتقاد دارند می گویند آن بیرون (دنیای واقعی) چیزی به نام زن با یک سری ویژگی های مشخص و چیزی به نام مرد با ویژگی های معلوم وجود دارد و وقتی ما از کلمه زن و مرد استفاده می کنیم در حقیقت به آن ویژگی ها ارجاع می دهیم( ذات گرایی). اما در چرخش زبانی این گونه ادعا می شود که ما در واقعیت اصلا امر ثابتی به نام زن و مرد نداریم بلکه آنها صرفا برساخته های زبانی هستند که به وسیله روابط قدرت تثیت شده اند. بنابراین این تفکر که زن موجودی ظریف ، ضعیف و احساساتی است و مرد موجودی قوی، خشن و بی عاطفه است، صرفا برساخته زبانی و و اجتماعی است و این شرایط می توانست جور دیگری باشد. یا مثلا کلمه ایرانی را در نظر بگیرید. روابط قدرت مسلط بر جامعه تلاش می کند مفهومی ثابت از ایرانی بودن را تثبیت کند و بگوید ایرانی یک ذات ثابت دارد و آن ذات ویژگی هایی مشخص عینی دارد . اما در دیدگاه ضد ذات گرایانه این مفهوم( ایرانی بودن) معانی دیگری پیدا می کند یعنی ایرانی بودن می تواند اشکال مختلفی پیدا کند( دین، علقه جنسی، تعلقات حزبی و غیره).
محسن فرمانی
به این مطلب امتیاز بدهید:
این صفحه را به اشتراک بگذارید: