خلاصه مقاله چالش های مطالعات فرهنگی در ایران و افق های پیش رو tardidgah.com

خلاصه مقاله «چالش های انجام مطالعات فرهنگی در ایران و افق های پیش رو»

نوشته عبّاس کاظمی، محبوبه حاج حسینی، ۱۵/۱/۱۳۹۴

تلخیص: محسن فرمانی، آذر۹۴

این مقاله از طریق دو مصاحبه گروهی با فارغ التّحصیلان سه دانشگاه علّامه، تهران و علم و فرهنگ و سپس ده مصاحبه فردی با متخصّصان مطالعات فرهنگی به چالش های انجام مطالعات فرهنگی بعنوان یک دانش بین رشته ای در ایران می‌پردازد.

انتظار اوّلیّه از دانش‌های بین رشته‌ای این بوده که موجب تعامل بین دانش‌ها شوند ولی در عمل موجب بروز ابهام در تعاریف و شیوه‌های تعامل شده‌اند. مطالعات فرهنگی در نیمه اوّل دهه هشتاد شمسی در دانشگاه‌های فوق تأسیس شد، در حالی که در علّامه و بعداً در کاشان به جامعه‌شناسی نزدیک‌تر بود و در تهران به رسانه. در علم و فرهنگ نیز ابتدا به جامعه‌شناسی نزدیک بود ولی بعداً بین رشته‌ای‌تر شد.

در ابتدای تأسیس این رشته، استادان با اشتیاق فراوان به سوی آن آمدند ولی بعدتر بعضاً از آن رویگردان شدند. امّا در دهه دوم تأسیس، بعضی دانشجویان با تعریف هویّت خود با مطالعات فرهنگی، باعث شدند حوزه‌ای فرارشته‌ای شود و پایان‌نامه‌های زیادی را تحت تأثیر خود قرار دهد.

دلایل ترس یا ناامیدی از مطالعات فرهنگی:

  • نگرانی از تضعیف جامعه‌شناسی در ایران
  • مطالعات فرهنگی نتوانسته به اندازه کافی مفید و انتقادی و راهگشا باشد. (در حالی که این انتقاد به علوم اجتماعی هم برمی‌گردد. به این دلیل که نقد فرهنگی در ایران هم در مواجهه با مردم و هم با دولت بسیار سخت است.)

مقاله حاضر تحقیق اکتشافی بوده و فاقد بحث نظری است. مصاحبه‌ها کدگذاری توصیفی، مقوله‌بندی و تحلیل مضمونی شده‌اند.

الف- تجربه زیستن ذیل مطالعات فرهنگی:

تجربه زیسته ذیل مطالعات فرهنگی برای دانشجویان جدید، تجربه‌ای تصادفی و پس از آن سردرگمی و پریشانی (بعلّت برنامه‌ریزی ضعیف اوّلیّه یا ماهیّت بین رشته‌ای آن) بوده است. چون دانشجویان از همه رشته‌ها می‌آیند همه به یک اندازه غریبه اند. استادان نیز درک متفاوتی از مطالعات فرهنگی ارایه می‌دهند.

برخی جملات برگزیده از مصاحبه ها:

  • مطالعات فرهنگی از آنجا که لیسانس ندارد، در هر شکل آن یک تجربه انتقال به رشته جدید و تغییر رشته محسوب می شود.
  • یکسری بچّه‌هایی که می‌آمدند همه دغدغه های انتقادی داشتند و خارج از دیسیپلین های علوم اجتماعی بودند… خود من مهندسی بودم… نمی‌خواهیم مثل بچّه‌های جامعه‌شناسی یا پژوهشگری همین طوری بیاییم و یک چیزهایی بگوییم.

تجربه پس از تحصیل نیز بررسی شد و اینکه آیا مطالعات فرهنگی توانسته است بینشی تولید کند که فارغ التّحصیلان آن بتوانند ذیل آن بینش کار کنند؟ نتایج مصاحبه‌های گروهی نشان داده که مطالعات فرهنگی بعنوان بینشی جدید به دانشجویان کمک کرده است که در حیطه کاری خود از زوایای جدید به مسایل نگاه کنند. ولی جایگاه و تعریف مشخصی در بازار کار ندارد.

رضایی، کاظمی و ناظر فصیحی چالش‌های پیش روی مطالعات فرهنگی در ایران را در این مسایل دانسته اند: عدم اتّصال به جامعه جهانی، تبدیل شدن به بخشی از مد روشنفکرانه، سرگرمی شدن علم مطالعات فرهنگی در ایران، مبتذل شدن مفهوم مقاومت و محدود شدن در سیاست بازنمایی.

ب- آسیب ها و غفلت های مطالعات فرهنگی از نظر نویسندگان مقاله:

  • ابهام در چیستی مطالعات فرهنگی: ابهام در قلب مطالعات فرهنگی وجود دارد. برای برخی حتّی بعد از فارغ‌التّحصیلی هم وجود دارد. توافقی روی تعاریف از این رشته وجود ندارد. گروسبرگ: “تعریف مطالعات فرهنگی کار پرخطری است… هر تعریفی لاجرم مرزبندی می‌کند و این امر با سیاست مطالعات فرهنگی در تضاد است.” گاهی کم بودن منابع برای مطالعه هم به این ابهامات دامن زده است. ابهام در سه گروه مدرّسان دانشگاه و مدیران آموزش عالی و دانشجویان وجود دارد.

جملاتی از مصاحبه ها:

  • هیچ انسجامی سر کلاس های درس وجود نداشت. یعنی دقیقاً یک برنامه پژوهشی مشخصی وجود نداشت. صرفاً این گروه یک فضایی برای استادان شده بود که علایق خودشان را دنبال کنند. (فارغ التّحصیل علّامه)
    • استاد می گفت مطالعات فرهنگی چیست و این مزخرفات چیست که می خوانید؟
  • ناپایداری و ساخت نایافتگی در مطالعات فرهنگی: بدلیل فقدان خودمختاری در دانشگاه های ایران، گروه ها فراتر از  تصمیمات دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها تأسیس یا تعطیل می‌شوند. مدرّسان جابجا می‌شوند و سنّتی پایدار شکل نمی‌گیرد. فاضلی عدم استقلال رشته‌ای را باعث این ناپایداری دانسته و می‌گوید: کسانی که رشته امور برنامه‌ریزی فرهنگی را شکل داده بودند تمایل داشتند مطالعات فرهنگی را ذیل جامعه‌شناسی کلاسیک و با دیدگاه‌های کارکردگرایی ساختاری و پارسونز و دورکیم پیش ببرند و از روش های کیفی یا ترکیبی استفاده کنند.
  • طبقه متوسّط محوری، خوب یا بد: استادان و دانشجویان معتقدند مطالعات فرهنگی در ایران بر اساس دغدغه‌ها و سبک زندگی طبقه متوسّط ایرانی یا حتّی با محوریّت تهران شکل گرفته است. این موضوع را می توان از دو سوی مثبت و منفی دید: از طرفی با محوریّت قرار دادن طبقه متوسّط شهری، طبقات فرودست و فقیر و حاشیه‌ای‌ها فراموش می‌شوند. از طرف دیگر این طبقه متوسّط شهری ایرانی با طبقه متوسّط غربی فرق دارد و خود از نظر فرهنگی و ایدئولوژیک فرودست بوده و مورد سوء ظنّ نهادهای قدرت قرار دارد و سبک زندگی آن با محدودیّت‌های انضباطی مواجه است.
  • پایان نامه محوری مطالعات فرهنگی ایرانی: این پایان نامه‌هاست که در ایران مطالعات فرهنگی را بازنمایی می‌کنند. آیا می‌توان پایان نامه نویسی را به مثابه کنش انجام مطالعات فرهنگی در ایران درک کرد؟ به نظر ما خود نوشتن پایان نامه یک کنش سیاسی است. به این معنا که این نوشتار و تحقیقات دانشجویی بخشی از موضوعاتی هستند که در زندگی روزمرّه بعنوان مسأله فرهنگی مورد شناسایی قرار گرفته‌اند. این موضوعات اغلب معطوف به نقد فرهنگی و یا نقد سیاست‌گذاری هستند. این مطالعات فرهنگی پایان نامه‌ای چند ویژگی دارد:
    • بار مطالعات فرهنگی بر دوش دانشجو است نه استاد
    • اثربخشی کمتری دارد
    • به احتمال زیاد نمی تواند جریان فکری ایجاد کند و بیشتر تجربه تمرینی است.
  • استعمار نظریّات فرهنگی غرب: این امر مانع بروز خلّاقیّت و اعتماد بنفس در پژوهشگران شده است و اساساً با هدف مطالعات فرهنگی در تعارض است. فاضلی نگران دور بسته نظریّه‌ها و بحث های کاذب نظری در دانشگاه است. ذکایی می‌گوید امر نظری را با امر واقعی ارتباط نمی‌دهیم و اگر بخش نظری پایان نامه ها را حذف کنیم اتّفاقی نمی‌افتد.
  • غفلت از حاشیه‌های اقتصادی: درست زمانی که مطالعات فرهنگی سرگرم مطالعه زندگی روزمرّه طبقه متوسّط شهری بود طبقات فرودست و حاشیه‌ای اقتصادی مشغول تولید حماسه‌ای بنام احمدی نژاد بودند. درواقع مطالعات فرهنگی ایرانی به حاشیه‌های فرهنگی بیش از حاشیه‌های اقتصادی توجّه کرده است. ذکایی می‌گوید اوّلاً این موضوعات فرهنگی تمیز و شیک و بی‌دردسر هستند ثانیاً استادان نیز تمایل به چنین کارهای تهران‌مدارانه و شهرمدارانه بیشتر دارند. حتّی دانشجویانی که منشأ طبقه کارگری هم دارند در سلطه فضای مطالعاتی غالب به دنبال کافی شاپ و ماهواره و مطالبات طبقه متوسّط و بالای تهرانی می‌روند. آزاد ارمکی می‌گوید کشاندن مطالعات فرهنگی به طبقات متوسّط به بالا آن را در دام محافظه‌کاری می‌اندازد در حالی که سوق یافتن به طبقات پایین‌تر خصلت انتقادی و رادیکال‌تر آن را پررنگ می‌کند. مطالعات فرهنگی استعداد این را دارد که شیک و لوس و ننر شود، ساحت ادبی‌اش بر ساحت عقلانی اش غلبه کند. اگر این رشته در دست بچّه‌های پولدار بی‌درد بیفتد می‌تواند اختلال ایجاد کند. اما نویسندگان مقاله معتقدند که موضوعات تحقیق‌ها باعث تمایز بین مطالعات فرهنگی رادیکال و شیک نمی‌شوند بلکه اهمّیّت در جهت‌گیری ها و روش‌هاست.
  • غیر تاریخی بودن مطالعات فرهنگی ایرانی: شهابی برخلاف ذکایی معتقد است غفلت از تاریخ مسأله و ضعف بزرگی در مطالعات فرهنگی ایرانی است. برخی دانشجویان دکتری نیز این کمبود را دریافته‌اند.
  • نادیده گرفتن دین به عنوان منبع مهم در ثبات یا تغییرات در جامعه: در زمینه فرهنگی ما نسبت میان دین با قدرت، فرهنگ عامّه و سایر امور را نمی توان نادیده گرفت. جنبش های معنویت گرا گاهی برانداز محسوب می‌شوند. کاری که روشنفکران دینی در دهه شصت درباره نقد تلفیق دین و ایدئولوژی آغاز کردند در مطالعات فرهنگی دنبال نشد. هال هم بر این موضوع برای اصحاب مطالعات فرهنگی تأکید می کند.
  • اپوزیسیونی شدن مطالعات فرهنگی: دو نوع رویکرد وجود دارد:
    • عدّه ای ضمن پذیرش خصلت انتقادی مطالعات فرهنگی، اپوزیسیون شدن آن را اتّهام و توطئه ای برای حذف این رشته می‌دانند. (اتّهاماتی از قبیل غرب‌گرایی، تعارض با ارزش های انقلابی، سیاسی بودن بیش از اندازه و بی مصرف بودن) (شهابی و فاضلی)
    • عدّه ای می‌گویند مطالعات فرهنگی کار باید ملاحظه کار باشد تا بتواند در بستر جامعه امروز ایران حرف بزند و کار کند. باید بی‌طرفی ارزشی داشته باشد و دانش را توسعه دهد نه روشنفکری را. مطالعات فرهنگی کار با چریکی که کار علمی هم انجام نمی دهد فرق دارد. (آزاد ارمکی و طالبی)
  • فقدان بازار کار و آینده شغلی: عدم استقلال رشته‌ای و ناشناخته ماندن این حوزه بین رشته‌ای برای سازمان‌های فرهنگی و اجتماعی از علل نبود بازار کار است.

ج- برون رفت ها:

  • بازنگری در سرفصل ها و برنامه های درسی: باید میان طرح درس و استادان فرق گذاشت. داشتن داور، مدافع و نقّاد در این حوزه گام بعدی است. باید از جامعه‌شناسی، رسانه و انسان‌شناسی استقلال پیدا کند.
  • خروج از دایره مطالعات متنی: مطالعات فرهنگی علاوه بر مطالعات متنی باید به اتنوگرافی، مقاومت، ایدئولوژی، و سیاست‌گذاری فرهنگی هم بپردازد. شهابی به تأسّی از مایکل باروی در تقسیم بندی چهاروجهی برای جامعه‌شناسی (حرفه‌ای، سیاست‌گذاری، انتقادی و مردم‌مدار بودن) معتقد است در مورد مطالعات فرهنگی در ایران نیز می‌توان به این چهار وجه قایل بود. وظیفه مطالعات فرهنگی دانشگاهی، وجه حرفه‌ای است.
  • دولت، حوزه عمومی و مفیدسازی مطالعات فرهنگی:  باید آگاه شویم که دولت چگونه کار می‌کند و ما با دولت چگونه می‌توانیم ارتباط برقرار کنیم. موج تحقیقات مربوط به بازنمایی در دانشگاه‌ها نتوانسته ارتباط با حوزه عمومی (جنبش‌های اجتماعی، روشنفکران و منتقدین) برقرار کند. مثلاً با جنبش زنان ارتباطی برقرار نکرده است. نباید روشنفکر صرف تولید کند.

نتیجه گیری:

بهرنگ صدیقی دو دام در پیش روی مطالعات فرهنگی می‌بیند: ۱- مانند جامعه‌شناسی به موجودی مطیع و آرام تبدیل شود. ۲- برای برون رفت از پروژه تک‌صدایی به پروژه‌ای سیاسی تبدیل شود و در نتیجه حذف شود.

ذکایی بر احیای مطالعات فرهنگی سیاست‌گذار و فعّال در مدیریّت امور فرهنگی تأکید می‌کند. مطالعات فرهنگی باید با معنای ایجابی دیده شود و از ظرفیّت اصلاح‌گری و کمک آن غفلت نشود.

فارغ التّحصیلان بر موارد زیر تأکید کرده اند:

  • تداوم جریان جاری و مطالعه زندگی روزمره شهری
  • برخی وضعیّت نامعلوم و مبهمی از آینده آن دارند.
  • باید به سمت تاریخ ایرانی گام بردارد.
  • با رشته های کاربردی تعامل بیشتری داشته باشد تا کاربردی‌تر شود.

به این مطلب امتیاز بدهید:

5/5

ما را دنبال کنید:

این صفحه را به اشتراک بگذارید:

Share on facebook
Share on twitter
Share on linkedin
Share on google
Share on skype
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on email
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *