تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر
نویسندگان معتقدند که عقل روشنگری، خود ویرانگر خود شده است و نه هیچ عامل بیرونی. آن هم بخاطر اینکه به علت ترس از حقیقت فلج شده است. ایشان از بیکن نقل قول می کنند که صنعت چاپ، توپخانه و قطب نما، سه اختراع بشر جهان امروز ما ( به ترتیب علم، جنگ و تجارت ) را دگرگون کرده اند. اما واقعیت این است که ما در حیطه باورها و عقاید مالک طبیعتیم ولی در حوزه ضرورت، مطیع و بنده او هستیم. بنابراین روشنگری برای سلطه بر طبیعت پیدا شد. ساختار زبان باید عوض شود زیرا با ترکیب فعلی که رمزآلود است و افسونگر، جهان را به جهنم تبدیل کرده است و تالیفات را به نجات رسانده است.
روشنگری همه آثار و نشانه های خودآگاهی خویش را محو و نابود کرده است و تنها هدفش یادگیری از طبیعت برای غلبه بر همان طبیعت و آدمیان دیگر است. در حالی که باید هدف معرفت، دست به عمل زدن و بهبود زندگی بشر باشد نه صرفا رضایت خاطر او و پراکندن سخنانی نغز یا برهان هایی زیبا. روشنگری خودکامه است زیرا همه اسطوره هایی که برای مقاومت در برابر آن ایجاد شده اند را تبدیل به برهان کرده و سپس آنرا در برابر اصل عقلانیت اسطوره زدا به زانو در می آورد. رفتاری که روشنگری با اشیا می کند مانند رفتاری است که دیکتاتور با انسانها می کند. تفکر انتزاعی که ابزار روشنگری است، به رغم طرد مفهوم تقدیر، خود بهمان روش موضوعات خود را تخریب می کند. روشنگری که ادعای از بین بردن جادوگری و اسطوره ها را داشت خود تبدیل به اسطوره شد. گاهی نیز این شهوت روزافزون غلبه بر طبیعت تبدیل به کردارهای فاشیستی گونه گردیده است. به عقیده آنها نقد عقل روشنگری همان نقد عقل بورژوایی است. زیرا روشنگری به جامعه بورژوایی به مثابه یک “کلیت” می نگرد. هدف از نقد روشنگری رها ساختن آن از ارتباط آن با سلطه کور است. فاصله میان سوژه و ابژه یکی از پیش فرض های تفکر انتزاعی روشنگری است. روشنگری قصد داشت انسانی همچون خدا بسازد که بر طبیعت چیره گردد اما در دام این چیرگی افتاد و دوباره مقهور طبیعت شد.
اما از طرفی دیگر معتقد هستند اگر روشنگری جنبه مخرب پیشرفت را به دشمنان خود واگذار نمایند خصلت تعالی بخش خویش را از دست خواهند داد.
متن این کتاب مهم، که خود مانند عنوانش از روش دیالکتیک پیروی می کند، ولی پیچیده، پراکنده و بدور از هر نظم منطقی می باشد.
محسن فرمانی
به این مطلب امتیاز بدهید:
این صفحه را به اشتراک بگذارید: