محسن فرمانی
مقدمه:
ازدواج به عنوان یک هنجار اجتماعی، براساس توافق طرفین، بر مبنای یک سلسله اصول شکل یافته و دوام می یابد و هرقدر طرفین به آن اصول ـ مدوّن یا غیر مدوّن ـ پایبندتر باشند قوام بقای خانواده بیش تر است.
ژان ژاک روسو، که اساس نظام اجتماعی را بر مبنای قرارداد، استوار می داند، از خانواده به عنوان قدیمی ترین نوع جامعه و تنها جامعه طبیعی یاد می کند. در بيشتر جوامع از ازدواج بعنوان يك هنجار مطلوب ياد مي شود.
طلاق كه عبارت است از گسيختن پيوندهاي اصلي اين نهاد اجتماعي، و از بين رفتن موجوديت آن، توسط محققان حوزه هاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته است. روانشناسان، اقتصاددانان، روحانيان، مديران اجرايي، پزشكان، سياسيون، و غيره از ابعاد مختلف پديده طلاق را مورد تدقيق قرار داده اند. اين پديده از نظر جامعه شناسي نيز داراي ابعاد با اهميتي مي باشد كه قابل بررسي و نظريه پردازي مي باشد. پديده طلاق هم معلول برخي آسيب هاي اجتماعي بوده و هم مي تواند علت بسياري از اين آسيب ها باشد. نوشته حاضر يك بررسي كلي درباره علل احتمالي طلاق از منظر اجتماعي باشد. گرچه در اين نوشته از منابعي متعددي كمك گرفته شده، ولي قابل ذكر است كه هيچگونه تحقيق و پژوهش مستقيم ميداني در اين خصوص صورت نگرفته است. در بسياري موارد اظهار نظر قطعي منوط به انجام تحقيقات ميداني مي باشد.
فاكتورهاي موثر بر ميزان وقوع طلاق:
- اختلاف تحصيلي همسران: اختلاف زياد در سطح تحصيلي همسران از جمله عواملي است كه مي تواند احتمال طلاق را افزايش دهد. اگر اين اختلاف سطح ناشي از بالاتر بودن تحصيلات زن بوده باشد، در اكثر جوامع كه ريشه هاي مردسالارانه تر دارند، اكثر افزاينده بيشتري بر طلاق دارد.
- اختلاف سن همسران: فاصله زياد سني بين همسران، در جوامع سنتي تر مرسوم است اما در جوامع مدرن تر معمولا كمتر است و افراد ترجيح مي دهند با همسالان خود ازدواج كنند. اما زماني كه در يك جامعه مدرن يا نيمه مدرن ازدواجي با اختلاف سني زياد اتفاق مي افتد، احتمال طلاق را افزايش مي دهد.
- تحصیلات زن: در اكثر جوامع، با بالاتر رفتن تحصيلات زن، ميزان استقلال و آگاهي از حقوق فردي و اجتماعي وي افزايش يافته و اين امر باعث كاهش احتمال تحمل تا حد مرگ و در نتيجه افزايش احتمال طلاق مي شود.
- اشتغال و استقلال مالي زن: اين عامل كه در رابطه مستقيم با عامل قبلي مي باشد، ولي از آن متفاوت است، بطور معمول، بويژه در جوامع در حال توسعه، باعث كاهش ميزان تحمل ناملايمات بدليل ناآگاهي و يا ناتواني شده، و در نتيجه اثر افزايشي روي پديده طلاق دارد.
- سن ازدواج: تحقيق هاي انجام گرفته نشان مي دهد كه با افزايش سن ازدواج، بعلت آشنايي بيشتر، و كاهش ميزان ريسك پذيري افراد، هم احتمال ازدواج و هم احتمال به طلاق منجر شدن ازدواج هاي انجام شده كاهش مي يابد.
- تعداد فرزندان: تحقيقات حاكي از آن است كه با بدنيا آمدن بچه ها و افزايش تعداد آنان، ميزان طلاق كاهش پيدا كرده است.
- برآورده نشدن انتظارات از نقش همسری: گاهي علت طلاق، به اين برمي گردد كه درك طرفين از انتظار طرف مقابل از ازدواج و ايفاي نقش هريك، در هنگام ازدواج كافي نبوده و اشتباه برداشتي رخ داده است. اين موضوع، همچنين مي تواند در طول زمان دستخوش تغيير شده و باعث افزايش احتمال طلاق گردد.
- خشونت شوهر: خشونت هاي مردانه، كه مساله اي رايج در اكثر جوامع سنتي مي باشد، يكي از فاكتورهاي افزاينده ميزان طلاق مي باشد. گرچه در جوامع سنتي ميزان طلاق اصولا پايين است، اما در صورت بروز خشونت، طلاق عاطفي پديد آمده و در اولين فرصتي كه امكان ظهور بيابد، تبديل به طلاق مي گردد.
- عدم صداقت و يكرنگي همسران: پنهان كاري ها و مخفي نگه داشتن بخش مهمي از زندگي پيشين يا كنوني افراد، عدم مشورت كافي فيمابين، و يا دروغگويي، بويژه در جوامعي كه پنهان كاري و تزوير رواج دارد، كه عمدتا ويژگي جوامع غير دموكرات است، باعث كاهش محبت و در نتيجه افزايش احتمال طلاق مي گردد.
- شهرنشيني و روستانشيني: يكي از علل مهم طلاق، شهري يا روستايي بودن افراد است. بطور مشهود، ميزان طلاق در شهرها بيش از روستاهاست. اصولا ميزان تحمل ناملايمات مربوط به همسر، در فرهنگ روستايي بيش از شهري است.
- مسکن: کمبود مسکن و بالا بودن اجاره بهای آن، مشکلی برای جوانان درتشکیل کانون خانوادگی شده است . سبک معماری و زندگی در آپارتمان ها و تأثیر آنها در زندگی خانوادگی از مسائل قابل بررسی است . زندگی در آپارتمان علاوه بر مشکلاتی که برای تفریح کودکان به همراه دارد، برای بزرگسالان نیز مشکلاتی در پی خواهد داشت. به جای اینکه حسن روابط همجواری بین بزرگسالان ساکن یک آپارتمان ایجاد شود، تعارض و اختلاف و بگو مگوها، برخوردهای نامطلوب و مداخلات نابجا در زندگی یکدیگر، زد و خوردها و منازعات و سرانجام ازدیاد طلاق را باید انتظار داشت .
- ناهماهنگی طبقاتی: ازدواج افراد از طبقات مختلف اجتماعي، از آنجايي كه متضمن علايق، سرگرمي ها، ارزش ها، عادت ها، و نگرش هاي بسيار متفاوت مي باشد، قاعدتا بستر مناسبي براي بروز پديده طلاق مي باشد. در حالي كه ازدواج در درون يك طبقه، برعكس، مي تواند اهداف مشترك، و افق هاي فكر ي همساني را در پي داشته باشد كه خود به پايداري خانواده كمك مي كند.
- استقلال و عدم استقلال (مالي و فكري) خانواده جوان: اين موضوع كه تصميمات اساسي خانواده در كجا و توسط چه كساني گرفته شود، آيا توسط خود همسران يا والدين يا اطرافيان آنها، مي تواند عامل مهمي در جدايي افراد از يكديگر باشد. اصولا با افزايش طول مدت زندگي مشترك، استقلال فكر ي و تصميم گيري خانواده بيشتر مي شو. ولي اگر در سالهاي اوليه زندگي مشترك، اين موضوع تمرين نشده باشد، مي تواند به بروز اختلافات دامن زند. اين موضوع در جوامع سنتي كه خانواده هاي گسترده وجود دارد، شكل ديگري بخود مي گيرد. در چنان جوامعي بعلت وجود فاكتورهاي ديگر مانند وجود تحمل بالا، حساسيت بالا نسبت به طلاق، و غيره، استقلال خانواده جوان نيز جزء اولويت هاي زندگي نبوده و حساسيت زا نيست. بنابراين بنظر نمي رسد تاثير چنداني در ميزان طلاق داشته باشد.
- ازدواج اجباری: در کنار مداخله ی دیگران باید از مداخله ی پدر و مادر و تحمیل اراده ی آنان در انتخاب همسر برای فرزندان خویش ، سخن به میان آورد. اقدام مستبدانه و بیجای بعضی از والدين، به دلیل خود خواهی آنان است و در بعضی موارد ممکن است نیازهای مادی و یا معاملات سیاسی ، والدين را برآن داردکه فرزندخودرا مجبور به ازدواجی ناخواسته کنند. این گونه ازدواج ها، گاهی خودکشی، فرار، خیانت، جنایت و طلاق را در پی داشته است. معمولا در اثر توسعه اجتماعی، از تعداد این گونه ازدواج ها کاسته مي شود.
- خيانت: يكي از علل شايع و مهم طلاق، خيانت همسران مي باشد. خيانت گاهي بطور مستقيم باعث طلاق شده، و گاهي پس از اقدامات تلافي جويانه و تبديل شدن به جرم و جنايت منجر به طلاق مي شود. در بيشتر جوامع، كثرت خيانت هاي مرد بيش از زن مي باشد. با سست شدن ارزش هاي اجتماعي، و پايه هاي ارزشي در اجتماع، ناديده گرفتن حقوق افراد، بي اعتمادي و منفعت طلبي هاي افراطي، معمولا ميزان خيانت نيز افزايش مي يابد.
- اعتياد: يكي ديگر از علل بسيار تاثيرگذار در ميزان طلاق، اعتياد همسران مي باشد. اعتياد عمدتا در طبقات فقيرتر، داراي سطح تحصيلات پايين تر، و در جوامعي كه داراي درصد بيكاري بالا هستند بيشتر مي باشد.
- رسیدن به ثروت ناگهانی: این امر در اشخاص کم ظرفیت اثری شگرف دارد . بسیاری از افراد، به محض رسیدن به ثروت فوراً تغییری عمیق در جهات منفی در خلق و خوی آنان پدید می آید و دیگر خانواده ی خود را دلپذیر نمی شناسند، دچار جنون ثروت می گردند و شعله ی شوق به خانواده در درون آنان به خاموشی می گراید. اثر تغييرات بطئي وضعيت اقتصادي خانواده نيز در بندهاي بالاتر مطرح گرديد.
- فقر و بیکاری: بیکاری، مادر بسياري از آسيب هاي اجتماعي است. بيكاري هم برای تهيدستان وهم برای ثروتمندان مضر است. در مورد دسته ی اول، فقر و بی چیزی و بینوائی را در بر دارد و در مورد دسته ی دوم نیز خانه نشینی و يا گذران عمر به بطالت و احساس بيهودگي باعث افزايش تشنج ها و اختلافات مي گردد. اثرات فقر نيز بر روز زندگي بسيار گسترده بوده و تقريبا همه جنبه هاي زندگي مشترك را تحت تاثير منفي خود قرار مي دهد. نبود تامين اجتماعي قوي و بيمه هاي مناسب براي بيكاران و فقرا در جوامع عقب مانده تر، اثرات فقر و بيكاري را افزون مي نمايد.
- پر کاری یا اشتغال فوق العاده به کار: مردان و زنانی که در کار و فعالیت اقتصادی خویش غرق شده اند و جهان را از دریچه ی درآمد می نگرند و خانواده ی خود را به دست فراموشی می سپارند و از ایفای تکالیفی که در این زمینه برعهده دارند غفلت می ورزند، با دست خویش موجبات تزلزل خانواده و نابسامانی آن را فراهم می سازند. اصولا پرداختن بي رويه به يك بعد از زندگي و غفلت از ساير ابعاد، موجب رشد سرطاني زندگي شده كه عواقب بسياري از جمله سردي روابط و طلاق دارد. البته در جوامع استثنايي مانند ژاپن كه كار بسيار زياد از ديرباز جزء هنجارهاي جامعه مي باشد، اين موضوع تاثيري ندارد.
- تاثير رسانه ها: آموزه هاي مختلفي كه رسانه هاي سهل الوصول به همسران و فرزندان ارايه مي دهند، تاثيرات فوق العاده اي بر روابط فيمابين افراد مي گذارد. ميزان غم و افسردگي يا شادي منتقل شده توسط رسانه ها، القاي ميزان خيانت در جامعه، القاي ميزان جرم و بي اعتمادي در جامعه، القاي روحيه مثبت و سازندگي و مطالعه و ورزش، و غيره از جمله مواردي است كه رسانه ها مي تواند از آن طريق بر ميزان بروز طلاق اثرگذار باشند.
- ارزش هاي اجتماعي: اگر ارزش های غالب اجتماعی یک جامعه لذت جویی های آنی، سودگرایی و نگاه ابزاری به همه چیز باشد، به طور طبیعی، خانواده به عنوان نهاد اجتماعی، که منعکس کننده ارزش های آن است، از این فرایند متأثر می باشد. در چنین وضعیت اجتماعی، بنیاد خانواده بسیار متزلزل است. نگاه جامعه به خود پديده طلاق بعنوان يك هنجار يا ناهنجاري نيز مي تواند در بروز اين مساله موثر باشد. ميزان تحمل يا عدم تحمل در ناملايمات زندگي مشترك، نحوه رويارويي با اتفاقات مختلف از جمله خيانت، و غيره مثالهاي ديگري از تاثير ارزش هاي اجتماعي بر پديده طلاق مي باشند. ازدواج در برخي جوامع از تقدس بالايي برخوردار است ولي در برخي جوامع امري علي حده است. طلاق نيز در جامعه اي بسيار منفور و در جامعه ديگر حداقل پذيرفته شده است. نوع نگاه برخورد جامعه با مطلقه ها نيز فاكتور ديگر قابل توجه مي باشد.
- مذهب: در بيشتر مذاهب، طلاق پديده اي مذموم شناخته شده است. در برخي فرقه ها، طلاق ممنوع است. در برخي مذاهب، چندهمسري مجاز بوده و برخي ديگر، ممنوع. اين موارد تاثير شگرفي بر احتمال بروز طلاق دارند. در جوامع لامذهب نيز ممكن است نيروهاي ديگري از جمله سنت، قانون، و اخلاق جايگزين آن شده باشد، كه در غير اين صورت عموما آمار طلاق بالاتر از جوامعي است كه نيروهاي كنترل كننده وجود دارد.
- تغيير طبقه اجتماعي يا گروه مرجع و ارزش ها و هنجارهاي همسران يا يكي از آنها: شواهد حاكي از آن است كه در طول زندگي مشترك، تغيير و تحول در برخي پارامترها و متغيرها از جمله سطح تحصيلات يكي از همسران يا هردو، تغييرات (صعود يا نزول) وضعيت اقتصادي خانواده، تغيير محل سكونت، تغييرات وضعيت خانواده هاي اطرافيان، و غيره باعث بروز مسايلي شده اند كه مي تواند باعث افزايش احتمال طلاق و برهم زدن شرايط توافقات اوليه هنگام ازدواج شود. بطور ويژه تغيير طبقه اجتماعي افراد، باعث تغيير در نظام ارزشي و هنجارهاي آنان شده و بروز طلاق گردد. ممکن است در بعضی موارد، خانواده هنجارهای اساسی جامعه را رعایت نکند، اما این مسأله صرفاً موجب انفصال خانواده نشود، بلکه به صورت یک عامل پنهان و آتش زیرخاکستر باقی بماند; چنانچه خانواده با مشکل جدّی روبرو شد آن عامل بروز کند و خانواده را از هم بپاشد. علت آن که بعضی از خانواده ها پس از سالیان دراز زندگی مشترک از هم پاشیده می شود، همین است. در مقابل، ممکن است عامل یا عواملی جدایی برانگیز در خانواده زمینه داشته باشد، اما به سبب وجود عامل قدرتمند دیگری زیر هاله ای از ابهام باقی بماند و عمل نکند; مثلاً، هر دو همسر متعلق به دو نژاد و دو مذهب خاصی باشند. در این صورت زمینه جدایی فراهم است، اما به دلایل یک اعتقاد مشترک این دو به هم پیوند خورده باشند. در این وضعیت، تا این «عامل غالب» پابرجاست، خانواده نیز قوام دارد.
- فردگرايي و جمع گرايي: از جمله مسايلي است كه مي تواند بر ميزان استحكام خانواده موثر باشد. از آنجايي كه خانواده اولين واحد اجتماعي مي باشد، نيازمند روحيه زندگي جمعي مي باشد و افرادي كه فاقد چنين روحيه اي باشند، اصولا با ازدواج مشكل دارند. ميانگين طلاق در جوامعي كه داراي روحيات جمع گرايي بيشتري مي باشند نيز ميزان طلاق كمتر از ساير جوامع مي باشد.
- محل جغرافيايي زندگي: تاثير محيط زندگي و هنجارهاي محل زندگي بر ارزش هاي خانوادگي قابل چشم پوشي نيست. خانواده بر اثر كنش هاي بسياري كه با محيط زندگي خود دارد، از آنها تاثير شاياني گرفته و بنابراين يك خانواده نوعي ممكن است در محيطي پايدارتر و در محيط ديگري ناپايدارتر باشد.
- تفاوت هاي قومي و نژادي: جداي از محيط زندگي، انسانها برخي از وژگي هاي قومي و نژادي خود را خواسته يا ناخواسته با خود حمل مي كنند. اين ويژگي ها معمولا تاثيرات زيادي بر روي ميزان احتمال طلاق دارد. بعنوان مثال ميزان طلاق در خانواده هاي يزدي و لر در ايران جزء پايين ترين ميزان در كشور است.
- طبقات اجتماعي: فارغ از شهري يا روستايي بودن نوع زندگي، ميزان طلاق در طبقات پايين اجتماعي معمولا بالاتر از طبقات بالاي اقتصادي و فرهنگي جامعه مي باشد.
- خرده فرهنگ ها: فرهنگ هاي مختلفي كه در مشاغل و حرف و گروه هاي مختلف اجتماعي وجود دارد، بر ميزان طلاق تاثيرگذار است. مثلا شاعري كه با يك تاجر ازدواج مي كند، احتمال رسيدن به توافق بلندمدت بين ايشان بعيد بنظر ميرسد. يا مثلا ميزان طلاق بطور ميانگين در هنرمندان بويژه سينما بيشتر است، درحالي كه مشاغل و گروه هايي كه ريسك پذيري كمتري دارند معمولا با طلاق هاي كمتري روبرو مي شوند. مشاغلي كه مستلزم دور ماندن هاي طولاني از خانواده مي باشند، ميزان پايداري خانواده را كاهش مي دهند. در برخي گروه هاي اجتماعي، ازدواج بعنوان يك امر پسنديده مطرح نبوده، و افراد در صورت ازدواج نيز، يك تمايل مزمن و هميشگي به جدايي و تجرد را با خود بهمراه دارند.
- حمايت هاي اجتماعي از مطلقين: جداي از ديد ارزشي جامعه به طلاق و مطلقين، ميزان حمايت از افراد جدا شده از خانواده و همينطور فرزندان طلاق نيز مي تواند بر كاهش يا افزايش ميزان طلاق تاثيرگذار باشد. طبيعتا افراد زماني كه ببينند پس از طلاق، خود و فرندانشان از برخي حمايت هاي اجتماعي يا دولتي و قانوني برخوردارند، با طلاق ساده تر روبرو مي شوند.
- سلامت جسماني: فاكتور ديگري است كه از نظر توانايي در موفقيت شغلي، كارهاي روزانه، وظايف جنسي و زناشويي، طراوت و شادابي، ظاهر فيزيكي مطلوب و مطبوع، باروري و ناباروري، و همچنين هزينه هاي بيماري و پزشكي مي تواند بر ميزان طلاق اثرگذار باشد. در جوامعي كه براي سلامت افراد در طول عمر ايشان برنامه ريزي شده است، كمتر شاهد چنين مسايلي مي باشيم.
- نارسايي هاي شخصيتي و رواني: همانند سلامت جسماني، سلامت رواني نيز عامل موثر در موفقيت افراد در ازدواج مي باشد. در برخي جوامع اصولا برنامه خاصي براي سلامت رواني افراد وجود ندارد. از برنامه هاي پزشكي و سلامت و بهداشت رواني گرفته تا معماري و شهرسازي و زيباسازي شهرها و كاهش آلودگي هاي مختلف صوتي و تصويري و امواج، ترافيك، فرهنگ عامه، رسانه ها، غيره مي تواند ميزان سلامت يا نارسايي رواني و شخصيتي افراد را تحت تاثير قرار دهد.
منابع:
- بررسی علل اجتماعی گرایش به طلاق در بین زنان مراجعه کننده به دادگاه خانواده ی شیراز ، پروین غیاثی ، لادن معین ، لهراسب روستا
- http://vista.ir/article/316823/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%B7%D9%84%D8%A7%D9%82
به این مطلب امتیاز بدهید:
این صفحه را به اشتراک بگذارید: