فرادست پژوهی و نیاز به بازتعریف مردم پژوهی tardidgah.com

فرادست پژوهی و نیاز به بازتعریف مردم پژوهی

محسن فرمانی- خرداد ۹۴

این نوشته برداشتی کوتاه از مقاله لورا نیدر با عنوان “مردم شناسی و چشم انداز فرادست پژوهی” است. در انتها نیز نتیجه گیری کوتاهی از مباحث مطرح شده انجام شده است.

در میان دانشجویان برکلی تمایل به مطالعه سازمان های بزرگ دولتی بیشتر شده است. فرادست پژوهی هم مانند فرودست پژوهی ما را به پرسیدن یکسری سوالات مربوط به افکار عمومی می رساند. عواقب مطالعه اشتباه فرادست مانند فرودست پژوهی در تولید نظریه و تفسیر مناسب جدی است. اگر محور تحقیق ما حول کسانی باشد که دارای قدرت یا مسئولیت هستند سوالات ما متفاوت خواهد بود. مناسبتر است که مردم شناس در این کار، راه را به سمت در نظر گرفتن مشخصات مختلفی از این رشته هدایت کند. کسانی هستند که با این تغییر جهت مردم شناسی مخالفند.

مطالعه انسان با یک موقعیت بی سابقه که هرگز قبلا وجود نداشته است و با عمل و بی عملی خود قدرت مرگ و زندگی کمی بر اعضای بسیار گونه بشر داشته است روبرو می شود. نیدر سه دلیل برای فرادست پژوهی بیان می کند که بسیاری از دانشجویان را علاقمند کرده و اثر کارشان را منسجم می نماید. شایستگی علمی، ارتباط دموکراتیک و کار علمی.

بسیاری از دانشجویان برتر به ژورنالهای مردم شناسی اخیر نگاه می کنند و اینطور نتیجه گیری می کنند که مردم شناسی بنظر می رسد درحال خارج کردن برخی از محتوای خودش است تا با کشف دوباره یافته های قبلی یا با فروش کالاهای خود به رشته ها و تخصص های دیگر بخش اعظم آن ادامه حیات بدهد. مستمعین بسیار کم شده اند و مته به خشخاش گذاری بسیار دقیقی درحال انجام است. زنده نگه داشتن با فروش کالاهای یک رشته راه غیر مناسبی نیست. با این حال، در این مورد خاص، این یک علامت بیماری است که از استعدادهای یک فرد توانمند، بعنوان دورنمایی از یک آینه برای این رشته، استفاده کافی نشود. امروز دانشجویان بسیاری هستند که درباره بسیاری مسایل که بر آینده نوع بشر اثر می گذارد آزرده شده اند، ولی درحال مطالعه مسایلی هستند که “حسی” درباره آنها ندارند. برخی معتقدند این تنها راه مناسب یک علم است. در عین حال دانشجویان درباره آنچه مطالعه نمی کنند پرانرژی و انگیزه مند هستند. نیدر معتقد است داریم بعضی چیزها را از دست می دهیم. انگیزه ها قاعدتا فرد را اغلب به سمت پرسیدن سوالات مهمی درباره پدیده هایی می برد که در شرایط دیگر پرسیده نمی شوند، یا به سمت تعریف مساله ای در یک بستر جدید. رشد سریع در مطالعات حقوق شهرنشینی مستقیما قابل استناد به فعالیت هایی است که بوسیله آنها قربانیان سیستم، قربانی شدن خود را قابل دیدن می کنند. با یک فرایند سرایت، این قابل دیده شدن خشم اخلاقی را به دانشکده های حقوق تخصص های مربوطه گسترش می دهد، که در عوض به تحقیقاتی درباره  حقوق شهرنشینی و حوزه مرتبط با قوانین فقر منجر می شود. ما در مردم شناسی مثال “گل داودی و شمشیر راث بندیکت” (۱۹۴۶) را داریم، که تلاشی برای شناسایی مخالفان در جنگ بود. انگیزه معمول در اینجا، توسط میهن پرستی و وفاداری ایجاد شد که در جنگ جهانی دوم روش مناسبی بود و مسئول یک کتاب پرمفهوم و توسعه یک تکنیک جدید برای مطالعه فرهنگ از راه دور بود. با یک نگاه رو به عقب به بنیان گذار مردم شناسی امریکایی (و اولین مردم شناس که رییس AAAS شد)، ال اچ هورگان، متوجه می شویم که او در نتیجه علاقمند شدن به یک مساله اجتماعی، یک بستر جدید برای دانش ایجاد کرد(رسک، ۱۹۶۰). از درون این کارراهه، مورگان از اینکه با بومی های امریکایی چگونه رفتار شد و چگونه از سرزمین خود رانده شدند آزرده بود. این آزردگی اولیه او بود که باعث شد بومی های امریکایی را مطالعه کند و آزردگی او کنجکاویش را درباره نظام های خویشاوندی و ساختارهای اجتماعی تقویت کرد. در کار مورگان، آزردگی اثر انرژی بخشی داشت.

جولز هنری می گوید: “تفکر عمیق در فرهنگمان، افزایش خشم خود و دیگران است: و اگر شما تمی توانید این خشم را تحمل کنید، فقط وقت را هدر می دهید. یکی از دستاوردهای تفکر عمیق التهاب داغ خشم در کشف یک اشتباه است، ولی اگر خشم یک تابو است، تفکر از قحطی خواهد مرد.”

در میان دانشجویان جوان در برکلی یک پدیده انرژی بخش را در مطالعه موسسات و سازمان های بزرگ که زندگی های روزمره را تحت تاثیر قرار می دهند مانند کمیته بیمه کالیفرنیا، دفتر کسب و کار بهتر ، آژانس های آلودگی هوا، و مانند آن دیده می شود. در ادامه، قطعه زیر  چیزهایی را درباره آنچه این دانشجویان را در تحقیقشان انگیزه مند کرد نشان می دهد:

“من صنعت بیمه را برای مطالعه انتخاب کردم زیرا یکی از آنهایی است که شبکه وسیعی از مردم را می سازد که بر ابعاد زیادی از زندگی مردم در کالیفرنیا اثر می گذارد. اکثرا با اتخاذ یک سیاست بیمه ای بطور مستقیم تاثیر می گیرند. ولی همه از طرق دیگر اثر می گیرند مانند اثر وسیع سیاسی “صنعت بیمه” و اثر عظیم اقتصادی آن بر زندگی شخصی مان.

مثلا یک نفر با خودرویی که خودش بیمه کرده به یک مرکز خرید می رود. مرکز خرید بیمه خسارت، دزدی، حوادث و مسئولیت شده است. غذاها با کامیون هایی که برای محموله شان بیمه شده اند حمل می شوند، که از مسایل مختلفی جلوگیری می کند. قیمت این پوشش ها نیز بر قیمت غذای شما تاثیر می گذارند. اتفاقا، کارخانه هایی که کامیون و خودروی شما را ساخته اند با سیاست های مختلفی بیمه شده اند (مانند تمام کارمندانشان). یکی از این اصطلاحات، “بیمه آلودگی”، از شرکت در برابر مسئولیت هایی که در برابر حوادث مربوط به آلودگی هستند محافظت می کند: قیمت این مورد بر سایر قیمتها همانگونه که بیان شد اثر می گذارد، ولی مالکیت بیمه به عوامل یا شبکه مردمی که کارخانه را کنترل می کنند اجازه می دهد هوا را بدون ریسک شخصی اقتصادی آلوده کنند. در ادامه، شاید کارخانه خودروساز در مقیاس بزرگ در مالکیت شرکتهای بیمه ای باشد. درآمد شرکت های بیمه ای کالیفرنیایی از درآمد سرانه ملی بسیاری کشورها بیشتر است و این اثر بسیار زیاد برخی از این دست شرکتها را در زندگی انسان ها تایید می کند.

بسیاری مردم نمی دانند کالاهایشان از چه چیز و چطور ساخته می شود یا در فرایند تولید چگونه ارزیابی و کنترل می شود. مثالهایی از خدمات مانند فرش کردن محیط و … که معمولا یکبار برای همیشه یا به تعداد کم است و خریدار اصولا انتظار نمی رود متخصص آن زمینه باشد و بنابراین سر در نمی آورد از آنچه در پشت صحنه محاسبات می گذرد و نمی تواند کار را بدرستی ارزیابی کند. به همین دلایل مشتری هنگام تقلب یا خسارت نمی تواند درست حق خود را بازیابی کند. یا در دفتر کسب و کار بهتر هم معمولا کسی نمی پرسد کسی که صدای آن سوی خط تلفن کیست و این اطلاعات را از کجا می آورد. اصولا هرچه انگیزه قویتر باشد سوالات مهمتری از قابلیت اطمینان، پاسخگویی، قاعده مندی، یا در سطح دیگر، سوالاتی درباره ساختار جامعه، تحلیل شبکه، تحقیقات کتابخانه ای و … پرسیده می شود.

در آمریکا مردم نگاری درباره طبقه متوسط کمتر از طبقات پایین، و درباره طبقات بالا بسیار کمتر از همه است. آیا روابط قدرت در این موضوع اثر گذار بوده است؟ آیا در طراحی دوباره مردم نگاری نباید بجای فقر به فراوانی و ثروت، بجای فرهنگ فرودستان فرهنگ فرادستان مطالعه شود؟ یا بجای اینکه بپرسیم چرا عده ای فقیرند بپرسیم چرا عده ای ثروتمندند؟ بوروکراسی و پیچیدگی و محافظه کاری مطالعه فرهنگ سازمان های بزرگ و قدرتمند بیشتر از پیچیدگی و محافظه کاری طبقات فرودست است.

ما باید جرایم تجاری و کسب و کار را مطالعه کنیم و ببینیم آیا اگر این جرایم اتفاق بیفتد باعث جرایم خیابانی می شوند؟ یا فقط خرده فرهنگ ها هستند که ایجاد کننده جرایم خیابانی اند؟ یا باید خدمات قانونی را مطالعه کنیم که باعث ایجاد برداشت های مختلفی از قانون در محله های اقلیت نشین می شوند؟ عواقب اینکه فرادستان را مانند فرودستان مطالعه نکنیم، برای تولید نظریه ها و توصیف ها بسیار جدی است. دادگاه ها برای شکایت فرودستان ساخته نشده اند. بنابراین دوباره این سوال را می توان پرسید که آیا باندهای خلافکاری فقط محصول نظام ارزشی فرهنگ حاشیه ای است؟ بیایید سوالی دیگر بپرسیم. عواقب تحقیقات علوم اجتماعی بر روی جرائم چیست؟

مردم شناسان باید پس از فرادست پژوهی، فرودست پژوهی را نیز دوباره ابداع کنند. ایشان باید بررسی کنند که چه زمانی فرادست پژوهی، یا فرودست پژوهی، یا هردو مفید فایده یا بحرانی خواهد بود. برپایه چنین مطالعاتی، باید کتاب هایی درباره “جامعه امریکا” بازنویسی شود که در آن اثری از تبلیغات، بیمه، بانکداری، مستغلات و صنعت خودروسازی که همگان می دانند در ساختن جامعه مدرن امروز امریکا نقش اساسی را بازی می کنند نباشد.

گزارش های مردم شناسی باید صنعت ارتباطات و آژانس هایی که آنرا تقویت می کنند، موسساتی که بخش هایی از این صنعت را مانند نهادهای قانون گذاری دسته بندی می کنند، و دانشگاه ها و سازمان های تخصصی را از دید کاربران و استفاده کنندگان همانند مدیران بخوبی توضیح دهند. خیلی خوب است که مردم شناسی بازتعریف شده، موسسات قدرتمند و سازمان های بوروکراتیک مانند زنجیره های مواد غذایی در ایالات متحده و سیستم های شبکه ای آنان را مطالعه کند که بر زندگی ما و زندگی افرادی که مردم شناسی بصورت سنتی در همه جدای دنیا آنان را مطالعه می کرده است.

مردم شناسی در این راه باید از برخی ویژگی های دیسیپلین خود استفاده کند. مردم شناس باید در برخی روشهایش سیاسی رفتار کند، در چشم اندازش باید وسیع باشد تا انسان و گذشته و حال حاضرش، فرهنگش و زیست شناسیش را بفهمد. ما در یک فرهنگ کلی یعنی در یک زمینه چند فرهنگی  متخصص شده ایم. مثلا ما باید در مطالعه شرکتهای حقوقی بعنوان یک جامعه محرمانه و سری در یافتن و تحلیل شبکه های قدرت- که بر روی کاغذ معلوم نیستند- در تشریح رفتارهای مرسوم نانوشته که برای فهم کاملا لازم هستند حرفه ای باشیم، مثلا چه چیزی علامت های کنگره را می سازد؟ مردم شناس علاوه بر مسایل فوق باید به لطف درک خود از اصل مقابله به مثل قادر باشد با بررسی ابعاد فرهنگی درگیر در شکست یک برنامه ملی که ظاهرا برای انسجام جامعه آماده شده است، تحلیل کند چرا تصمیم های کمیساریای ارتباطات فدرال نباید “عقلانی” باشند. این مردم شناس است که شاید با استفاده از ارزش های پوپولیستی اش قادر باشد نقش شهروندی- دانشگاهی این علم انسان برای انسان را تعریف کند.

فرادست پژوهی بنظر می رسد مسیری برای جمع کردن دغدغه های عالیه اجتماعی و اهداف علم انسان است. یکی دیگر از نقش های مردم شناسی، گرچه مربوط به مفهوم شهروندی در جوامعی است که به سوی چارچوب دموکراتیک و کنترلی پیش می روند، افسار زدن به اقدامات و دخالت های مدیریتی است. ما بعنوان دانشمندان مسئول نمی توانیم مدیران را آموزش دهیم بدون اینکه همزمان “افرادی که مدیریت می شوند” را نیز آموزش دهیم. یک چارچوب دموکراتیک دلالت بر شهروندانی دارد که باید دسترسی به تصمیم سازان، موسسات، دولت، و غیره داشته باشند. این بدان معنی است که شهروندان نیاز دارند چیزهایی درباره موسسات بزرگ، دولت یا غیره که بر زندگی آنان اثر می گذارد بدانند. در اکثر جوامع مردم درباره چنین موسسات و دولتها و چگونگی اثرگذاری شان بر زندگی خویش چیزی نمی دانند. مردم شناسان می توانند بطور حیرت انگیزی در کاربرد ابزارهای توصیفی و تحلیلی شان برای این مشکل بزرگ مفید باشند که چگونه کارکرد شهروندی در دموکراسی زمانی که شهروندان کاملا درباره اینکه جامعه چگونه کار میکند و چگونه کار نمی کند، چگونه شهروند بعنوان شهروند عمل می کند، چه اتفاقی می افتد و شهروندان چگونه باید عمل کنند تا علاوه بر “فقط رای دادن” ، کاری کنند که جامعه بصورت یک سیستم برایشان کار کند و چگونه شهروندان به این امر جاهلند. ولی تا جایی که ما می دانیم ابتدا باید بوروکراسی و فرهنگ آن را توضیح دهیم. لاو و ایتون تحقیق خود را در سال ۱۹۷۰ درباره  آژانس کنترل آلودگی هوای منطقه خلیج با سوالاتی درباره کارکرد آژانس آغاز کردند: چگونه آژانس خود را ادراک می کند؟ چه کسی آنرا استفاده می کند؟ استفاده کنندگان چگونه آژانس را ادراک می کنند؟ سوال کلیدی “دسترسی عمومی” بود. سوال مهم دیگر در اینجا این است: چه کسی است که تصمیم می گیرد؟ آن چه کسی است که تصمیم می گیرد چه چیزی برای مردم خوب است؟

این واقعیت که جرائم بر حسب طبقه افراد بصورت مجزا علامت گذاری و پیگیری می شوند باید ما را هدایت کند به سمت نادیده گرفتن تئوری های بسیار ساده انگارانه که رفتار مجرمانه را توضیح می دهند. چرا که یقه سفیدان هم مانند طبقات پایین دست جرائم مخصوص خود را دارند و اصولا جرم مختص طبقات پایین و حاشیه ای نیست.

درعوض، برخی جامعه شناسان مانند لوییس کوزر ترجیح می دهند با استفاده از تئوری محرومیت نسبی به ما بگویند چرا برخی فقرا مرتکب بعضی جرائم می شوند و بعضی دیگر نمی شوند. تنها کسی می تواند چنین تئوری هایی درباره رفتار مجرمانه را ارزیابی کند که به این پرسش از زاویه یک برش عمودی به آن بنگرد. واقعیت مالوف این است که قانون جرائم به سمت جرائم انفرادی و ترجیحا جرائم خیابانی سوگیری کرده است و رفتار مجرمانه جمعی توسط یک آژانس یا شرکت معمولا به آژانس های اداری تقلیل یافته یا تنها به مجموعه محدود کسانی که مستقیما درگیر آن هستند نشانه گذاری می شود.

شبکه های موسسات حقوقی چه اشکال و کارکردهایی در سازمان خود دارند که زمانی که افراد طبقات میانی آن یعنی اکثریت افراد، از آن خارج می شوند هنوز هم روابط خود را با شرکت حفظ می کنند؟ چه نوع روابط متقابل در اینجا درکار است؟

امروزه برای بسیاری از دانشجویان تجربه کار کردن در موسسه حقوقی واشنگتن، و در شهرک آن شرکت، یا در یک مجتمع صنعتی بین المللی از هر چیز دیگری که یک دانشجوی مردم شناسی می تواند در یک دهکده مکزیکی یا در گینه نو بیابد عجیب و غریب تر است. ما همانگونه که مردم شناسان مطالعه کرده اند فرهنگ هایی در جهان داریم که در نهایت دریابیم که فرهنگ ما یکی از عجیب و غریب ترین هاست و فارغ از اثر جهانی “خوب” یا “بد” آن، یکی از نیازهای فوری برای تحقیق است. ما محیط پیرامونی فرهنگ امریکا را مطالعه کرده ایم و استراتژی پیشنهادی در اینجا واقعا فرادست پژوهی و حرکت بیشتر به سمت فرهنگی است که کل ایالات متحده را پوشش می دهد. ولی آنها نمی خواهند که مورد مطالعه قرار بگیرند. تحقیق درباره قدرتها خطرناک است. آنها افراد مشغولی هستند و معمولا هم در یکجا پیدا نمی شوند. برخی دانشجویان در تحقیقاتشان درباره کاربرد سازمانی دادگاه ها دریافته اند که مواردی از محرمانگی و پنهانکاری وجود دارد:

این باور که شرکتها با انگیزه های خاصی بطور محرمانه و پنهانی کار می کنند تایید می شود. تمایل آنها برای محرمانگی، ترس پارانوئید آنها از همه چیز بجز تبلیغات خودساخته شان، ممانعتشان از بحث درباره پرسش هایی از عملکردشان و ملاحظات فوق آگاهانه قانون گذارانشان برای طبیعت محرمانگی روابط قانونگذار- مشتری (حتی زمانی که انگیزه های عمومی مطرح هستند)، همه دست بکارند برای حذف جریان آزاد اطلاعات که باید برای معرض عموم در دسترس باشد و این یادآور خاطرات جوامع سری است. مخفی کاری شرکتها در شمایل آن شطرنج بازان حرفه ای مکار کیف در دست که استخدام کرده اند، یعنی قانونگذاران تجسم پیدا کرده است. دسترسی به اطلاعات در بسیاری از مطالعات فرادست پژوهی وجود دارد. حل این مساله بخشی از تشکیل “ایجاد روابط غیر رسمی” است.

مسایل اخلاقی که در فرادست پژوهی بوجود می آید تقریبا همیشه باعث سردرگمی می شود، بویژه در بحث درباره اخلاق کار کردن در فرهنگ خود فرد. یکی از دانشجویان در این باره می پرسد:

چگونه می توان به همان نوع اطلاعاتی که در فرودست پژوهی دست می یابیم بدون عدم صداقت (مثلا در قالب منشی قلابی یا نقش های دیگر) دسترسی پیدا کنیم؟ اگر ما بدون اینکه به فرد مورد پرسش بگوییم دانشمند علوم اجتماعی هستیم، اطلاعاتی را کسب کنیم، پس چگونه آنرا منتشر کنیم؟ بنظر می رسد تنها راه “باز” انجام تحقیق، پایان دادن به سطحی نگری در صداقت و انصاف در پرسشنامه و مصاحبه های رسمی است درمقابل آنچه از مشاهدات مشارکت کننده می آموزیم.

در این خصوص تمایز مهمی بین “عمومی” و “خصوصی” وجود دارد، ولو اینکه گمنام بودن فرد مورد تحقیق ممکن است در هر دو حوزه مهم باشد. بخش های عمده ای که مردم شناسان در ایالات متحده بعنوان فضای “خصوصی” مطالعه کرده اند، مطالعه خانواده ها، گروه های کوچک، ابعادی از انجمن ها که بیشتر خصوصی هستند تا عمومی می باشد. ما نباید الزاما همان اخلاقیاتی که برای مطالعه فضای خصوصی و حتی اخلاقیاتی که برای مطالعه فرهنگ های خارجی (بعنوان مهمان) تعریف شده است را در مطالعه موسسات، سازمان ها و بروروکراسی ها که اثر عمومی وسیع دارند بکار ببریم. در ابداع دوباره مردم شناسی در هرگونه بحث درباره اخلاقیات باید ابعاد عمومی- خصوصی را شبیه مسایل داخلی- خارجی (بیگانه) در نظر گرفت.

مفهوم مشاهده مشارکت کننده نقش تعیین کننده ای در آنچه مردم شناسان برای مطالعه انتخاب می کنند دارد. زمانی که یک مردم شناس فرهنگ مردمی را که در بین آنها زندگی کرده مطالعه می کند، توضیحات حاصل در اطلاعات وابسته به بافت و زمینه، غنی بوده و به لطف “زندگی کردن با محلی ها” نتیجه دیدگاه های بسیار اوست. هورتنز پودرمیکر عناصر مشاهده مشارکت کننده را اینچنین برمی شمرد:

شرایط ارتباط دوطرفه موفق شامل این موارد است: ۱- نزدیکی فیزیکی محقق به مردمی که مطالعه می کند. ۲- دانستن زبان ایشان و ۳- درگیر بودن با ایشان از نظر روانی

ایشان ادامه می دهد: توانایی حرکت روانشناختی در موقعیت های سلسله مراتبی مختلف زمانی که لازم است بین سطوح مختلف در ساختار قدرت به راحتی جابجا شویم مهم است. برخی محققین میدانی کاملا مانند “سگ شکست خورده” می مانند که در ایجاد ارتباط موثر با افراد سطوح بالای اجتماعی (یا سیاسی) ناموفق هستند. اگر کسی نمی تواند از در سازمانی وارد شود و اطلاعاتی را کسب نماید چگونه می تواند یک مردم شناس شود؟ بدون مشاهدات مشارکت کننده، چند مردم شناس می دانند که چگونه باید بفهمند شهر دست کیست؟

نتیجه گیری

بنظر می رسد پس از چند دهه که مردم شناسی مشغول فرودست پژوهی بوده است، متوجه این ضعف و اشتباه بزرگ خود شده که “فرودست پژوهی” و اصولا مطالعه فرهنگ های “دیگر” ، خود، زاینده تفکر دوگانه خود- دیگری می باشد. این یعنی فاصله را بین فرهنگ ها و یا بهتر بگوییم بین طبقات بیشتر کرده و به بالا- پایین و سیاه- سفید و امثالهم رسمیت می بخشد. شاید بتوان ادعا کرد که پدید آمدن رشته مطالعات فرهنگی و تاکید آن بر رساندن صدای بی صداها و به رسمیت شناختن و حذف نکردن فرهنگ های حاشیه ای و اقلیت ها، تاثیر بسزایی بر بوجود آمدن این نیاز و ضرورت بازتعریف در مردم شناسی داشته است.

همچنین می توان نوع چشم اندازی که در فرادست پژوهی محقق دارد نیز مورد بحث قرار گیرد. این چشم انداز می تواند انتقادی باشد و روابط قدرت را مورد نقد قرار دهد. می تواند با نگاه همدلانه با موضوع برخورد کند از این حیث که افرادی که در فرادست هستند نیز زندگی های معمولی دارند و افراد بی گناه و بیچارگانی هستند مثل خود ما که فقط جایگاه شغلی یا اجتماعی خاصی دارند. می توان با چشم انداز صرفا اقتصادی وارد این نوع مطالعات شد و فقط روابط اقتصادی فیمابین و پشت پرده آنها را مورد مطالعه قرار داد. حتی می توان با نگاه روان شناسانه به موضوع نگریست و روانکاوی افراد فرادست را مورد توجه قرار داد.

اما سوالی که می توان در اینجا مطرح کرد این است که “آیا اصولا می توان فرادستان را مطالعه نمود؟” شاید در برخی مکان ها و سازمان ها که موضوع از جنس صنعتی یا تجاری خرد و متوسط است بتوان به اندکی رنج فرادست پژوهی کرد. اما موضوع در سازمان های امنیتی یا خیلی سیاسی به راحتی نمی توان این کار را انجام داد. کما اینکه تاکنون تنها کسانی که (با غضب و کینه) از مجموعه های فوق جدا شده اند یا اخراج شده اند توانسته اند اندکی چراغ قوه را بر زوایای تاریکی که برای همه قابل رویت نیست بیفکنند. بهرحال با در نظر داشتن تمام این موارد و مشکلات و مسایل اخلاقی و غیره، ضرورت و اهمیت و فواید فرادست پژوهی ارزش آن را دارد که مردم شناسان این رنج را بر خود هموار نمایند. شاید به بلوغ رسیدن فرادست پژوهی انقلابی را در مفاهیم علوم اجتماعی ایجاد نماید.

به این مطلب امتیاز بدهید:

5/5

ما را دنبال کنید:

این صفحه را به اشتراک بگذارید:

Share on facebook
Share on twitter
Share on linkedin
Share on google
Share on skype
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on email
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *