سازنده: کمپانی Disney- Pixar
اول باید گفت این انیمیشن به خوبی ابعاد اضطراب های اگزیستانسیال انسان را ترسیم کرده است. به مرگ، تنهایی، بی معنایی زندگی، و آزادی در لحظه های مختلف پرداخته است. در این میان بیش از همه به بحران معنا توجه کرده است.
به خلسه نگاه دوگانه ای دارد. خلسه هم پل بین مادیت و معنویت و هم وسیله ای برای عمق بخشیدن به زندگی است. هنر و موسیقی، ورزش، عشق و مانند آن ابزارهایی برای ایجاد خلسه هستند. آهنگ، بهانه ای برای ابراز خود است. جرقه، بعنوان لحظه ای برای عمق بخشی به زندگی، و هم بطور کلی نقطه شروعی برای تولید معنا در زندگی است. زندگی ای که به خودی خود معنا ندارد.
دختری که در ابتدای انیمیشن در کلاس موسیقی لحظه ای در عمق موسیقی غرق می شود، مورد تمسخر بقیه قرار می گیرد. در نیمه اول فیلم “جو گاردنر” به دنبال یافتن کلید این خلسه ها بعنوان رویکرد برون رفت از روزمرگی در زندگی است. اما در نیمه دوم فیلم، به این حد قانع نمی شود. پا را فراتر می گذارد و بدنبال معناهای عمیق تری برای زندگی است. گویا این خلسه ها فقط مسکن هایی لحظه ای برای آلام ناشی از این زندگی هستند.
روح شماره ۲۲ که با بزرگان تاریخ نشسته است، به درجاتی از عقلانیت رسیده که زندگی را نمی خواهد. در ابتدا، به نظر او معایب زندگی بیش از لذت هایش است. نمی خواهد به دنیا بیاید. هنر، سیاست، دانش، ثروت و تکنولوژی او را نمی تواند اقناع کند و برایش بی معنی است. حتی وقتی وارد دنیا می شود می گوید اینجا بدتر از آنی است که فکر می کردم؛ پرسروصدا و پرنور. ولی با اولین غذایی که می خورد اندکی به زندگی علاقمند می شود. جو و روح شماره ۲۲ برهم کنش های جالبی دارند. در سکانس آرایشگاه، روح شماره ۲۲ در قالب جو حرفهایی را می زند که بر خلاف رویه قبلی جو است و تعجب و توجه و علاقه سایرین را به خود جلب می کند. این تغییر در شخصیت جو، شکستن ساختار “هدف گرا” و زندگی ماشینی است.
دو گروه از زندگی جدا شده اند، یکی آنها که در خلسه اند و جرقه زندگی خود را پیدا کرده اند، و دیگری ارواح سرگردان که به چیزی اعتیاد پیدا کرده اند و زندگی را نفی کرده اند. لذت اگر به اعتیاد تبدیل بشود، ارتباط فرد را با زندگی قطع می کند. آنها که غرق خرید سهام و معامله هستند، زندگی را از دست می دهند. چون نمی توانند بر اضطراب غلبه کنند.
جو می گوید این درباره شغلم نیست، درباره معنای زندگیم است. سوال “بعدش چی” را بر همه چیزهای زندگی می گذارد. همه چیز در زندگی مقدمه چیز دیگری است جز معنایی که فرد باید برای خودش بیابد. که همان نیکبختی اش را می سازد. در پایان هم چیزهایی که برایش معنادار می مانند، پیتزا، برگ درخت، قرقره، کیک، بلیت مترو و آبنبات هستند. چیزهای پیش پا افتاده، “چیزهای کوچک زندگی”.
تمثیل زیبای ماهی و اقیانوس، نقطه اوج فیلم است که تاکید بر لحظه حال و به رسمیت شناختن زندگی اکنون دارد. ماهی جوان دنبال اقیانوس اهداف بلند و آرزوهای بزرگ و درخشان است. درحالی که فراموش می کند زندگی همین آبی هست که در آن قرار دارد و در تماس مستقیم با پوست اوست. زندگی حقیقی و اصیل در تماس مستقیم با پوست ماست. جرقه هدف نیست. بلکه آغاز و سنگ نشانی برای یافتن زندگی اصیل است. “جو” زندگی را در رقص بی هدف برگ درخت می یابد. این لحظه سهراب سپهری فیلم است.
ویژگی برجسته فیلم، عدم گیر افتادن در کلیشه های هالیوودی، نژادپرستانه و جنسیت زده است. شخصیت اول فیلم یک فرد سیاهپوست است. در فیلم بخوبی، حتی اشاره ای به رنگ پوست او هم نمی شود (به جز یک مورد جزئی). اشاره به رنگ پوست در متونی که هدفشان مبارزه با نژادپرستی نیست، عملی نژادپرستانه است. اما در این فیلم بخوبی این مساله رعایت شده است. درمورد سایر اقلیت ها نیز وضعیت مشابهی دیده می شود. دختری محجبه در بین شاگردان کلاس موسیقی دیده می شود. چهره های اصلی و سیاهی لشگر در این انیمیشن بطرز خیلی معمولی، تنوعی از اقلیت های مختلف است و می توان گفت که در کمتر فیلمی به این خوبی با اقلیت ها برخورد شده است. در چهره پردازی ها و بدن ها هم از زیبایی های کلیشه ای معمول خودداری شده است. کلیشه هایی که زیبایی را بطور احمقانه ای در لاغری، موی بلوند، سفیدپوستی، قد بلند یا هر چیز دیگری منحصر می کنند.
گذشته از موارد بالا، سیبل اصلی این انیمیشن، زندگی روزمره و یکنواخت مدرن دنیای امروز است. انسانی که حتی در قلب نیویورک، مدرن ترین شهر جهان، که کعبه آمال انسان مدرن است، نمی تواند طعم آرامش و نیکبختی را بچشد. در سر چهارراه درماندگی، برده اقتصاد نوین است و همچون دلقکانی مسخ شده تابلوی تبلیغاتی فروشگاه را با دست می چرخاند و حتی دقیقه ای نمی تواند برای خود باشد. افسردگی چنان به او سایه افکنده که فقط دوست دارد در ناخودآگاه خود فرصتی برای مراقبه بیابد و شاید بتواند به میلیاردها روح سرگردان دیگر در دنیای مدرن یاری برساند. این سوال را بارها از خود می پرسد که: “آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟” شخصیت های اصلی در پایان در می یابند که زندگی، رسیدن به اهداف نیست. بلکه زندگی را باید در ساده ترین نوع آن زندگی کرد. این انیمیشن خوب را می توان یک فیلم نیچه ای دانست.
محسن فرمانی- ۲۵ دیماه ۱۳۹۹
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!